یکی از مناظرات امام باقر با مخالفین و منکرین امامت امام علی علیه سلام
مخالفین امیرالمؤمنین علی علیه السلام چندین گروهند که یکی از آنها خوارج نام دارند. خوارج، خود به دستههای مختلفی تقسیم شدهاند که عدّه ای از آنها به « حروریه» معروفند: یعنی کسانی که در منطقه حروراء در نزدیکی کوفه جمع شدند و تشکیل گروه دادند.
امام باقرعلیه السلام با یکی از افراد این گروه در حضور تعدادی از فقهای آنها مناظرهای داشته است که قسمتهایی از آن در زیر آمده است:
حروری به امام باقر علیه السلام عرض کرد:« ابوبکر به دلیل چهار خصوصیت، سزاوار امامت و خلافت است.»
امام فرمود:« چه خصوصیاتی؟»
حروری گفت:« اول این که او اولین صدّیق است و وقتی میگویند «ابوبکر»، ما نمیدانیم مقصود، کدام ابوبکر است تا وقتی گفته شود ابوبکر صدیق. دوم این که او در غار ثور همنشین و همدم رسول خدا بوده است.( شبی که پیامبر از مکه به طرف مدینه هجرت فرمود، ابوبکر را همراه خود برد. آنها در راه به غاری پناه بردند تا از شرّ کفّار در امان باشند.) سوم این که در روزی که بیماری رسول خدا شدت یافته بود، در مسجد به جای ایشان به نماز ایستاد. چهارم این که او در قبرش در کنار رسول خدا آرمیده است.»
حضرت باقرعلیه السلام فرمود:« وای بر تو! این خصوصیات که به گمان تو برای ابوبکر فضیلت به شمار میآید، همه نقص و عیب است. اولا این که گفتی ابوبکر صدّیق است، بگو چه کسی این اسم را بر او نهاده است؟»
حروری گفت:« خدا و رسولش.»
امام فرمود:« از فقها بپرس آیا ابوبکر اوّلین مؤمن به رسول خدا بوده است؟»
فقها همه گفتند:« نه، به خدا قسم. علی بن ابیطالب اوّلین ایمانآورنده به رسول خداست.»
امام باقرعلیه السلام فرمود:« ای حروری! اگر ابوبکر به علّت تصدیق رسول خدا، صدیق نامگذاری شده، بنا به اعتراف جماعت مسلمین، قبل از او، امیرالمؤمنین سزاوار این نام بوده است.»
حروری سکوت کرد.
حروری گفت:« اگر این طور است که میگویید، علی بن ابیطالب هیچگاه و در هیچزمانی شرک نورزید، پس اسم صدّیق برای او سزاوارتر است.»
جماعت فقها گفتند:«بله، همینطور است. او هرگز مشرک نبوده و اسم صدّیق زیبنده اوست.»
سپس امام باقر علیه السلام فرمود:«اما اینکه گفتی ابوبکر همنشین رسول خدا در غار بوده است. این هم برای ابوبکر فضلیت نیست؛ به چند علت: اول آنکه در قرآن، مدحی برای ابوبکر بیان نشده، جز روایت همراهیاش با رسول خدا، که این همراهی و همصحبتی حتی میتواند با انسانی کافر باشد؛ چنانچه خداوند میفرماید:« قال له صاحبه و هو یحاوره اکفرت بالذی خلقک» _سوره کهف، آیه 37_ (شخصی که همراه او بود و با او صحبت میکرد، گفت آیا به خدایی که تو را آفریده کافر شدهای؟) پس « همراه رسول خدا بودن» به تنهایی فضیلت ندارد؛ زیرا ابوبکر نه ظلمی را دفع کرد، نه با دشمن پیامبر جنگید.
دوم آنکه خداوند میفرماید:« لاتحزن ان الله معنا» _سوره توبه، آیه 40_ (رسول خدا به ابوبکر فرمود: محزون مباش! خدا با ماست.) این آیه هم دلالت دارد بر عدم اطمینان و اضطراب درونی و ترس ابوبکر. زیرا بر آنچه خداوند راجع به حفاظت و امنیت از رسول خدا وعده داده بود، اطمینان نداشت و با اینکه جان پیغمبر در خطر بود، ابوبکر حاضر به مساوات با او نشد. به همین دلیل پیامبر فرمود:« اینقدر محزون مباش!» اکنون من سؤال میکنم: آیا حزن ابوبکر مورد رضای خداوند بود یا خشم خداوند؟ اگر بگویی رضای خداوند، پاسخت این است که: چنین نیست؛ زیرا رسول خدا هرگز آنچه را که مورد رضای خداست نهی نمیفرماید؛ و اگر بگویی که مورد خشم خداوند بود، پس این برای او چه فضیلتی است؟ سوّم آنکه همین کلام رسول خدا که فرمود:« محزون نباش، خدا با ماست.» به این معناست که ایشان دریافته بود که ابوبکر به همراهی خداوند و کمک او اعتقاد حقیقی ندارد و این هم برای ابوبکر فضیلت نیست و اگر این را قبول نکنی، باید بدانی که « خدا با ماست» یک قاعده همیشگی است. خداوند همیشه با همه مخلوقاتش همراه است؛ چرا که در سوره مجادله، آیه 7 میفرماید:« مایکون من نجوی ثلاثه الا هو رابعهم و لاخمسه الا هو سادسهم و لا ادنی من ذلک و لا اکثر الّا هو معهم این ما کانوا» (هیچگاه سه نفر با هم سخن پنهانی نمیگویند، مگر اینکه خداوند چهارمی آنهاست و نه پنج نفری که خداوند ششمین آنهاست و نه کمتر و نه بیشتر، مگر اینکه خداوند با آنهاست، هر جا که باشند.) پس خداوند همیشه با ماست و این فضیلتی برای ابوبکر نیست.
چهارم آنکه این قسمت از آیه که میفرماید:« فانزل الله سکینته علیه وایده بجنود لم تروها » (سوره توبه آیه40) خداوند اطمینان خود را بر او نازل کرد و به لشکریان نادیدنی تأییدش فرمود.) این قسمت درباره چه کسی نازل شده است؟
حروری گفت: « درباره رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم.»
امام فرمود:« آیا ابوبکر هم در این نزول آرامش و اطمینان با پیغمبر اکرم شریک بود؟»
حروری گفت:«بله.»
امام فرمود:« دروغ گفتی؛ زیرا اگر چنین بود خداوند میفرمود «علیهما» یعنی آن سکینه و آرامش خاطر بر هر دوی آنها نازل شد؛ و اگر ابوبکر در این آرامش قلبی شرکت داشت، خداوند او را هم شریک میکرد؛ کما اینکه وقتی در جنگ حنین خداوند اطمینان و آرامش خود را فرستاد، فرمود: « ثم انزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین» _سوره توبه،آیه 25 و 26_ (پس خداوند آرامش خود را بر رسولش و به مؤمنین نازل فرمود.) و این دسته از مؤمنین که مشمول این آیه شدند، کسانی بودند که فرار نکردند و آنان تنها 9 نفر بودند. علی علیه السلام، ابودجانه ، ایمن و شش نفر دیگر از بنی هاشم . پس، از این آیه هم معلوم میشود ابوبکر جزو گروهی که خدا آرامش خود را بر آنان نازل کرده نبوده ، بلکه جزء فراریان بوده است.»
حروری که جوابهای دندانشکن امام باقر علیه السلام، او را شکست داده بود، گفت: « ای جماعت! برخیزید که این سخن، محمد بن علی را از ایمان خارج کرد. این سخن کفر است!»
امام باقر علیه السلام فرمود: « اینها گفته های من نیست، بلکه کلام خداست».
جماعت همراه حروری گفتند:« ای حروری! در بحث شکست خوردی و جواب نداری.»
امام باقر علیه السلام فرمود:« اما اینکه گفتی ابوبکر با مردم نماز خواند، پاسخت را بشنو! ابوبکر، آن روز مأمور بود تحت فرمان و پرچم اسامة بن زید باشد و همه راویان، متّفق القول هستند که ابوبکر با اسامه چندین فرسخ از مدینه بیرون رفته بود. پس چگونه ممکن است رسول خدا به او امر کرده باشد با مردم نماز بخواند؟ رسول خدا نه تنها امر نکرده بود که لشکریان اسامه برگردند، بلکه چندین بار فرموده بود:« لشکر اسامه را تقویت کنید! خدا لعنت کند کسی را که از او سرپیچی کند.» ( یعنی افرادی که رسول خدا فرموده بود تا با اسامه باشند، اگر به مدینه بازمی گشتند، مورد لعن و نفرین حضرت قرار میگرفتند.) و تازه خود شما میگویید وقتی ابوبکر به نماز ایستاد و تکبیر گفت، رسول خدا که خانهاش چسبیده به مسجد بود، صدای او را شنید و شتابان در حالی که بر علی علیه السلام و فضل بن عباس تکیه کرده بود و پاهای مبارکش روی زمین کشیده میشد، به مسجد وارد شد و ابوبکر هنوز به رکوع نرفته بود که رسول خدا جلو آمد و ابوبکر را از محراب کنار زد و خودش نماز را از ابتدا شروع فرمود. همهی اینها دلیل بر این است که نماز ابوبکر بدون امر رسول خدا بوده است و روایات صحیحی موجود است مبنی بر اینکه هرگاه بلال اذان میگفت و پیامبر نمیتوانست برای نماز حاضر شود، امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به نماز امر میفرمود.»
حروری در اینجا نیز سکوت کرد.
امام باقر علیه السلام فرمود:« اما خصلت چهارم که گفتی « او در کنار رسول الله دفن شده است»، بگو ببنیم قبر رسول الله کجاست؟»
حروری گفت:« در خانهاش.»
امام باقر علیه السلام فرمود:« مگر خداوند نفرموده: یاایها الذین امنوالله لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یوذن لکم _سوره احزاب، آیه 53_ (ای مؤمنین! به خانههای پیامبر داخل نشوید مگر به شما اجازه داده شود.) آیا رسول خدا به ابوبکر اجازه چنین کاری را داده بود؟»
حروری گفت:« بله.»
امام باقر علیه السلام فرمود:« دروغ گفتی! چون رسول خدا تمام درهای خانه را که به مسجد باز میشد، بسته بود و به امر خدا، تنها در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام را باز گذاشته بود. حتی در خانه عمر را هم بست. عمر به رسول خدا عرض کرد:« روزنهای برای من قرار بده تا تو را ببینم.»
پیامبر فرمود:« نه، به اندازه باریکی سر ناخن هم روزنهای باز نمیکنم.»
پس رسول خدا ابوبکر و عمر را از خانهی خدا و مسجد بیرون کرده و درهای آنها را بسته بود. چه دلیلی دارید که به آنها اجازه ورود به خانهاش را داده باشد؟!»
حروری گفت: « محل قبر ابوبکر و عمر، سهم الارث دختران آنها عایشه و حفصه است. »
امام باقر علیه السلام فرمود:« چون رسول خدا در زمان رحلت، 9 همسر داشت، پس به تمام همسران، روی هم، یک هشتم از خانه میرسید. بنابراین به آن دو زن - عایشه و حفصه- دو قسمت از نه قسمت سهم زنان می رسید و این می شود دو قسمت از هفتاد و دو قسمت، که اگر درست حساب شود، شاید سهم هر یک از این دو، یکی دو وجب بیشتر نبوده نباشد. پس ابوبکر و عمر در سهم دخترانشان دفن نشدهاند بلکه در زمین غصبیاند. به علاوه، خود شما از ابوبکر نقل میکنید که رسول خدا فرمود:« ما انبیا ارثی نمیگذاریم؛ هر چه از ما بماند، متعلّق به همه مسلمین است.» پس ارثی هم در کار نبوده است.»
در اینجا شخص حروری دیگر کلامی نتوانست بگوید و ساکت ماند.
منابع:
بحار الانوار، ج 27، ص 321، ح 4.